«سرم شلوغ است»،«خیلی گرفتارم»،«به خدا اصلا" وقت ندارم»...
این جملات از جمله شایع ترین دروغ هایی است که ما در متن زندگی مدرن،به خود و دیگران می گوییم.ما در اغلب موارد،بسیار کمتر از آن چه وانمود می کنیم،گرفتار هستیم.اما در زندگی مدرن،«گرفتار بودن» و «وقت نداشتن» تبدیل به نوعی ارزش شده است.یعنی گویی پرمشغله بودن و کمبود وقت،نشانه ی اهمیت،منزلت فردی و اجتماعی فرد است.وقتی که به دیگران می گوییم «به خدا خیلی گرفتارم،اصلا" وقت ندارم»،ته دلمان غنج می زند و پنهانی احساس غرور می کنیم.
زندگی مدرن به ما القاء می کند که انسان مفید باید تمام لحظه های روزش را برنامه ریزی کند و هر لحظه اش را باید مشغول به کاری باشد.حتی ساعات استراحت و فراغت فرد هم باید به دقت برنامه ریزی شود تا کارآیی او را در ساعات اشتغال بالا ببرد.زندگی مدرن،زندگی سرعت و اشتغال مداوم است و کسی که در میانه ی این کوران،آهسته و فارغ باشد،یا کاهل است یا ناتوان.و همین است که آهستگی و فراغت را به نوعی ضد ارزش و مایه ی عذاب وجدان تبدیل کرده است.«بیکار بودن» و «وقت آزاد داشتن» رفته رفته مایه ی شرم شده است.
زندگی مدرن البته به طور طبیعی برای ما مشغله می آفریند،اما خود ما هم آگاهانه یا ناخودآگاه تلاش می کنیم زندگی مان را شلوغ کنیم و برای خود مشغله بتراشیم.ما از «بیکار ماندن» یا «وقت آزاد داشتن»،احساس گناه می کنیم و غالبا" آن را نشانه ی برنامه ریزی بد یا اتلاف وقت می دانیم.برای همین است که حتی اگر در خانه بیکار باشیم،ترجیح می دهیم ساعت ها بیهوده در اینترنت پرسه بزنیم اما به تلفن یک دوست،پاسخ ندهیم!
تظاهر به گرفتاری و پرمشغله بودن،یا راهی برای خودنمایی و خود بزرگ نمایی شده است یا شیوه ای که در پشت آن،احساس گناه مان را از «بیکار بودن»،پنهان می کنیم.به نظرم خوب است که گاهی به خودمان نهیب بزنیم که هرچند آدم های مهم گرفتارند،اما همه ی آدم های گرفتار،مهم نیستند!!!
آدم هایی که همیشه گرفتارند و هیچ وقت وقت ندارند،غالبا" آدم های بی نظم و پریشانی هستند که ناتوانی شان را در تنظیم مناسبات انسانی در پس تظاهر به گرفتاری پنهان میکنند.
1400/09/03